به من گفت: و تو آنجا. زیبا، رعنا، دلخواه و دلکش بودی . سفرمان به فلان شهر را می گفت . همیشه وقتی می خواهد چیزی را توصیف کند با کلمات کوتاهِ بین ‌ویرگول دار این کار را می کند . به نظر من می تواند هایکو نویس خوبی باشد،  این را چون ذوق مرگ تعریفش از خودم هستم نمی گویم . ذوق مرگی از من گذشته ‌. این طور وقت ها وقتی تشکر و خواهش می کنم می گفتم ، سریع می گفت : اینها تعریف نیست ، توصیف است . و من توصیف کردنش را دوست دارم مثلا در این مثال ،آن درکی که از کلمه ی دلکش دارد آن برداشتی که از کلمه ی دلخواه دارد آن منظوری که از کلمه ی رعنا دارد برایم مهم تر است از معنای بیرونی کلمه. خیس و خسته زیر باران از سر کار برگشته ام و پتو را پیچیده ام دور خودم انگار نه انگار که داریم به خرداد می رسیم ‌. دوست دارم روی یک تکه کاغذ بنویسم من دلخواهش بودم ، من دلخواهش بودم . من دلم می خواهد دلخواهش باشم . چه کسی می تواند نخواهد که دلخواه باشد؟


                                


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها